سبد خرید شما خالی است!
مسافرخانۀ شکسپیر -- هومن زندی زاده
پیش از مهاجرت به استرالیا، سالها در تهران زندگی میکردم.آن اواخر برای مراسم ترحیم پدر به زادگاهم، اصفهان، رفتم. در آن سفر، خواهرم مژده، که بسیار به او نزدیک بودم مرا با آمفتامین آشنا کرد. تجربهٔ غریبی بود از بیداری ممتد؛ درست شبیه حال اکنونم که دیگر توان خوابیدن ندارم. مصرف آمفتامین را تا یک ماه بعد از آن هم ادامه دادم. پیش از آن آنقدر کابوس میدیدم که دلم بمیخواست با چشمان باز دنیا را زندگی کنم. ولی آنقدر چشمانم را باز نگه داشتم که حسابی گود رفتند. شاید برای رهایی از کابوسها نباید خواب را به مسلخ کشید...