سبد خرید شما خالی است!
روزنامه نگار -- آریا نگین تاجی
و خواهی گفت غریبه هیچ نگفته بود و حالا که داشت حرف می زد صدایش مردانه بود. و با صورتکی زنانه . و وقت گفتن نگاهاش شبیه نگاه قصابی بود به جوجه ای خانگی که تازه کاردی شده باشد: «به نفع خودت است که حماقت نکنی! فقط می خواهم کمی با هم حرف بزنیم! همین!»
و این را وقتی گفت که دید دستم به طرف در رفت و بعد گفت: «تا بخواهی از در بپری بیرون، من همه گلوله های اسلحه را خالی کردم توی کمرت. حالا حرکت کن!»