دختر پالتو قرمز
دختر پالتو قرمز -- کیت هیمر -- ترجمۀ مریم مفتاحی
کارمل در یک فستیوال محلی مادرش را گم میکند. مردی پیدایش میکند و به او میگوید پدربزرگش است. مرد به او میگوید مادرش تصادف کرده است و کارمل باید برای مدتی پیش او بماند. همچنان که روزهای با هم بودنشان بدل به هفتهها میشوند، کا..