هتلی
هتل -- هنگامه مظلومی
حالا که ذره ذره سرم گرم میشد، داشتم چیزهایی را کنار هم میگذاشتم و به نتایج روشنی دربارة شریک زندگیام میرسیدم. یاد تمام دوستانی افتادم که همه پس از مدتی کوتاه طردش کردند. بیخبر و بیتوضیح ازش کناره گرفتند و ناپدید شدند. او به روی خودش نمیآورد و من هم پاپی..