سبد خرید شما خالی است !
کنار نیا مینا -- محمد حسینی
در بخشی از این مجموعه داستان آمده است: «بالاخره میخندد. صدایی دارد مثل مخمل چرک که نظیرش را نشنیدهام. منظورم از چرک پلیدی نیست؛ مثل مخمل گرم که لمسش میکنی و روی گونه میکشی و حظ میبری و بعد تکهای، مثلا دانه برنجی چسبیده به آن عیشت ناخن میکشد و تو نادیدهاش میگیری و دوباره لمسش میکنی و حظ میبری و دوباره ...