سبد خرید شما خالی است!
درﯾﺎ به آرامی یک مرداب ﺑﻮد، ﻫﻮا آنقدر لطیف و ﻧﺴﯿﻢ چنان ملایم بود ﮐﻪ آدم به شکل حیرت اﻧﮕﯿﺰی غمگین می شد.
در اﯾﻦ بخش از اﻗﯿﺎﻧﻮس آرام، ﻃﻠﻮع ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﺪون ﻫﯿﺎﻫﻮی زﯾﺎدی رخ می داد: ﺧﻮرﺷﯿﺪ در دوردﺳﺖ ﮔﻨﺒﺪ ﻧﺎرﻧﺠﯽ رنگش را روی حاشیۀ افق ﻗﺮار می داد و آرام، اﻣﺎ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ ﺣﺮﮐﺖ می ﮐﺮد ﺗﺎ ﺳﺘﺎرﮔﺎن ﮐﻢ فروغ به اﻧﺪازۀ ﮐﺎﻓﯽ زﻣﺎن داشته باشند و همراه شب ﻣﺤﻮ ﺷﻮﻧﺪ.
اﺳﺘﻨﺪﯾﺶ در ﺣﺎل ﻓﮑﺮ ﮐﺮدن ﺑﻪ ﺗﻔﺎوت واضح میان ﻃﻠﻮع و ﻏﺮوب ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ آن ﮔﺎم فاجعه بار را ﺑﺮداﺷﺖ و موجب سقوطش ﺑﻪ داﺧﻞ آب شد.
داشت ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮد که ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺗﻤﺎم ﻧﻌﻤﺖ هایش را در نهایت دست ودلبازی در ﻏﺮوبﻫﺎی ﺑﺎ ﺷﮑﻮه نهفته اﺳﺖ؛ اﺑﺮﻫﺎ را ﺑﺎ ﭼﻨﺎن سِیلی از رﻧﮓﻫﺎ و درخشان ﻧﻘﺎﺷﯽ می کند، ﮐﻪ هر ﻓﺮدی که زﯾﺒﺎﯾﯽ را درک می کند، ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ آنها را ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﻨﺪ.
و همچنین به این ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﻪ دﻻیل توضیح ناپذیری، ﻃﺒﯿﻌﺖِ ﺑﺎﻻی اﯾﻦ اﻗﯿﺎﻧﻮس در مورد ﻃﻠﻮع ﺧﻮرﺷﯿﺪ از خود خساستی ﻏﯿﺮﻋﺎدی نشان می دهد.
1,440,000ریال 1,800,000ریال
2,240,000ریال 2,800,000ریال
2,080,000ریال 2,600,000ریال
1,200,000ریال 1,500,000ریال
880,000ریال 1,100,000ریال
تگ ها: داستان ترجمه